...
زندگی مسابقه نیست /زندگی یک سفر است /و تو آن مسافری باش /که در هر گامش /ترنم خوش لحظه ها جاریست دعایت می کنم، عاشق شوی روزی /بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
السلام ای وادی کربلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند …
فایده ندارد !
اما …
دوستت دارم های ” تــــو ”
چه غوغایی می کند …
روحم را تازه می کند !
بین تو و گذشته ام مانده ام
نمیدانم امروز را باور کنم یا دیروز را
سردی امروزت را یا گرمی دستان دیروزت را
شب که می رسد به خودم وعده می دهم که فردا صبح
حتما به تو خواهم گفت…
صبح که فرا می رسد و نمی توانم بگویم،
رسیدن شب را بهانه می کنم…
وباز شب می رسد و صبحی دیگر…
ومن هیچ وقت نمی توانم حقیقت را بگویم…
بگذار میان شب و روز باقی بماند؛
که چقدر
دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود دلها همه آماده ی پرواز شود
با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود
نامم را پاک کردی... یادم را چه میکنی؟
یادم را پاک کنی... عشقم را چه میکنی؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود...
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای؟
نــــــــــــه ! شدنی نیست...
نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی