این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست ...!

من بودم



تو



و یک عالمه حرف...



و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!



کاش بودی و



می فهمیدی



وقت دلتنگی



یک آه



چقدر وزن دارد...

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

ساده نیست...!

عید سعید قربان به همه شما دوستان وعزیزان مبارکباد 

 حسادت می کنم به تو… !

که آسان ، که آسوده فراموش میکنی

اما فراموش نمی شوی …

همیشه دروغ گفتن تلخ نیست....!

بهم بگو دوسم داری......

این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام

حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،

از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .

وفای شمع رانازم ک بعد از سوختن

ب صد خاکستری در دامن پروانه میریزد

ن چون انسان ک بعداز رفتن همدم

گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد

 که زیباترین منش آدمی

محبت اوست پس محبت کنید،

چه به دوست، چه به دشمن

که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست . . .

کاش دنیا یکبار هم که شده

بازیش را به ما می باخت

مگر چه لذتی دارد

این بردهای تکراری برایش؟!

سهراب گفتی:چشمها را باید شست....

شستم ولی !....

گفتی:جور دیگر باید دید....

دیدم ولی !...

گفتی زیر باران باید رفت....

رفتم ولی !....

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاهم را...هیچ کدام را ندید!!!!!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

دیوانه باران ندیده......