تنهایی مان کمی خیابان کم داشت
تنهایی مان کمی خیابان کم داشت
یک کوچه و یک شونه کم داشت
من شانه به شانه ی تو راه افتادم
این منظره چند قطره باران کم داشت!
زندگی مسابقه نیست /زندگی یک سفر است /و تو آن مسافری باش /که در هر گامش /ترنم خوش لحظه ها جاریست دعایت می کنم، عاشق شوی روزی /بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
تنهایی مان کمی خیابان کم داشت
یک کوچه و یک شونه کم داشت
من شانه به شانه ی تو راه افتادم
این منظره چند قطره باران کم داشت!
پلکهای مرطوب مرا باور کن ،
این باران نیست که می بارد ،
صدای خسته ی من است
که از چشمانم بیرون می ریزند.
گاهی که دلتنگ می شدم
می گفتی: دلتنگی هایت را بنویس !
چندی ست اینجا می نویسم و دلشادم !
از اینکه احساس می کنم ” شــــاعــــــر” شده ام !
امشب که دلم شعر نمی خواهد چه کنم ؟
از دلتنگی ات “دیـــــــوانــــه” شده ام !!
پیشنهاد بهتری داری ؟!؟!
خوشا آن دل که سوزان تو باشد
پناهش دین و ایمان تو باشد
به هر محفل دلی بشکسته باشد
در آن دل جود و احسان تو باشد
به هر جا دل بود جای تو آنجاست
که این آب و گل از آن تو باشد
اگر با کسی نیستم خوشحال نباش
وقتی تنها مانده ام
یعنی هنوز نتوانسته ام تو را ببخشم و بروم.
گاهی حرف نزدن
از نداشتن ِ حرف نیست
از داشتن حرفِ زیاد است !
پس وقتی می بینی سکوت کردم صحبت نکنی سنگین تری!
بارالها!
در پیشگاه تو ایستادهام،
و دستهایم را به سوى تو بلند کردهام،
آگاهم که در بندگىات کوتاهى نموده و در فرمانبرىات سستى کردهام،
اگر راه حیا را مىپیمودم از خواستن و دعا کردن مىترسیدم …
ولى … پروردگارم!
آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مىخوانى،
و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مىدهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانىهاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
خیلی سخته فراموشت کنم.
این دلو بی سرو سامونش کنم.
نمی دونم عشقی که داشتیم هنوزم یادته.
گلهایی که دادم بهت عزیزم کنارته؟
یادته به من می گفتی همیشه کنارتم
هر جای دنیا که باشی همیشه به یادتم
تو که همواره یادم هستی و با من
تو که هستی به من نزدیکتر از شارگ گردن
تو که کردی مرا اشرف به هر مخلوق
تو که دادی به من عاشق شدن بر خالق و مخلوق
خدایا از تو ممنونم